کارهایم رسیده به مرحلهای که دیگر باقیاش را بلد نیستم؛ مانده ام در ادامهی کار؛ چند کار نصفه نیمه...
دارم به یک معجزه فکر میکنم! این که کاش معجزهای میشد و راهکاری به من رو میکرد
گذر یک اندیشه از ذهنم، یک فکر... یک معجزه!
معجزه قرار نیست عصای موسی باشد، یا ید بیضا، معجزه همین است، آنجا که امیدت تنها خداست، راه نشانت دهد...
بارالها تو را شکر...
الهی! تنها امیدم تویی، ایمان دارم درهای رحمتت را بر رویم گشودهای... شکر
[ سه شنبه 94/3/5 ] [ 11:17 عصر ] [ ساجده ]